من اگه مردم به آخر رسید عمرم به اونکه میده غسلم بگو لالایی بخونه موقع شستن تا آروم بخوابم نازم کن بعد کافور بمالم بزار بگم آخر یکی کشید ناز مارم
واسم بی تابی نکن باشه مادر اینجوری خراب میکنی حال مارم نترس اینجا جام امنه راحته با این که یکمی تنگه شیرینه ولی اگه بشکنی تلخه پدر دیگه بدون نمیدوزی چشماتو به در ببخش اگه نشد اون کسی تو میخوای بشم چه بزمیه به به رفیقامم جمعن شرمندم باعث غصه تون منم الان میگه دیدی رفیق تو ام دروغ گویی پس چرا مردی پرسیدم گفتی خوبی رفیق خیلی وقته مردم فقط نفس میکشیدمو غذا میخوردم کسی دستمو نگرفت موقع زمین خوردن ولی حالا تابوتمو رو دستاشون بردن جمیعن رخصت خدا نمیخوام مهلت تا که سنگین نشه جرمم کفنمو وا کن چشمامو نگا کن ببین چه راحت خوابم فقط یه شکایت دارم نگین جوون مردش من خیلی وقته پیرم نگام میکردی ولی ملزم به دیدن خاکم! بریزید خاکا را روم پای شما خاک شم پاتم! حلال کن اگه گفتم تا اخرش باتم رفیقای ناتوم بیاین سر خاکمم بکنید پاتوق فقط نگو پاشو داشم نمیشه پاشم از روزی که واسه من تقدیر و نوشتن
مرگ حقه اولین بار حقمو گرفتم )2 ای مردم هر کس چیزی را که از آن میگریزد در حال فرارش خواهد دید( بعد مرگم طبق معمول به سنگ قبرم بنویس این گل پر پر نه کسی دید اشکش نه مرهمی زخمش نه محرمی دردش کسی نه میشنید حرفش نه میرسید وقتش هر چند بدتر کم کم اما به صورتش لبخند پس من تنها بودمو رفتم تاریخ وفات یکی از اون شباش که یواش فهمید جای اینکه پیش بره داره پیر میشه از گذر زمان یا اونموقع که فهمید اونموقع که ترسید اونموقع که شکوندش کمر شمشیر اونموقع که میدید ظالم میچربید اونموقع که دیدش نمیرسه زورش خدا نمیخوادو خودش نمیتونه تنها ثروت غرورش اما هی بد کوبوندش راستی واسه عکس حجلم کلی عکس گرفتم تو پوشه ای هست حالا میگن خاطره هاش زندن وقتی شنیدی من مردم بعد خدا بیامرزم لطفا اول منو بشناس بعد ازم بکن صحبت (3) وقتی که من مردم حکما فرشته ها میان "فان مع العسرا یسرا" دارم بهش ایمان که نوبت من میاد گاه پسوند آرام شدنم ازاد شدن از بند و جسمم و حرص و ثروت فکر و ذکرم من بنده حقم حتی وقته مرگم
عزراییلم بیاد نمیگیرم دنده عقب اصلا بهش میگم برگرد من خودم میام احمق تو راهو بلدی ولی به مقصد من وصلم واسا بگم اشهد شهادت میدم که شهید با شاهد فرقش یه یائه یا که میری جنگش یا وایمیسی ناظر اعکمال حاضر حاکم عادل از مردن چه باکه شهادت میدم که علامت دیدم که کوه و دشت و دریا هم سلامم میدن بنده هاتو دیدم شهادت میدم بینشون نبودمو الانم میرم شهادت میدم روز و شب خوب و بد کلافم میکرد چپ و راست راست به چپ ملامت میکرد حواسم میرفت وقتی سیربودم ولی باز حلالم میکرد شهادت میدم که فکر مردم برام مهم نی اصلا چون که گفتی که میدونی خودت نییتم تهش باید بگم دارم میرم والسلام نه دارم میام پ سلام *هر کس چیزی را که از آن میگریزد ... "نهج البلاغه-حضرت علی(ع)" *فان مع السرا یسرا
"5 "قرآن کریم-سوره الشرح-آیه